چند سال داری؟
متولد 58 هستم.
تحصیلاتت
چقدر است؟
فوق دیپلم کامپیوتر دارم.
در
دوران تحصیل مشکلی نداشتی؟
نه!
کسی
اذیتت نمیکرد؟
آن موقع کسی نمیدانست وضعیتم چطور است.
یعنی
از همه پنهان کرده بودی؟
بله!
خانوادهات
هم نمیدانستند؟
نه! هنوز هم نمیدانند.
چرا؟
فکر نمیکنم واکنش جالبی نشان بدهند.
الان
به چه شغلی مشغول هستی؟
در یک بوتیک کار میکنم.
در
آنجا مشکلی نداری؟
نه! تا به کسی نگویی، برایت مشکلی پیش نمیآید. عده کمی از اطرافیان از این ماجرا اطلاع دارند.
درآمدت
از آن راه خوب است؟
بد نیست. تقریبا هر سال میتوانم ماشینم راعوض کنم و یکی بهترش را بخرم.
تا
به حال دستگیر نشدی؟
نه!
مشتریهای
خاص داری یا هر کسی را می پذیری؟
نمیتوانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اینجوری با امنیت خاطر بیشتری زندگی میکنم.
گروهی
کار میکنی یا انفرادی؟
خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بی سر و صدا کار کنی، برای خودت بهتر است.
از
کی به این کار مشغول هستی؟
حدود 6 سال پیش.
چرا
زودتر وارد این راه نشدی؟
خب آن زمان به پول نیازی نداشتم. اما بعد از مدتی احسا کردم باید زندگیام را تکان بدهم.
از
نظر روحی، مشکلی پیدا نکردی؟ یعنی عذاب وجدان نداشتی؟
به آن فکر نمیکنم. گاهی چیزهایی در ذهنم میآید، اما سعی میکنم خودم را مشغول کاری کنم تا سرم گرم شود. ترجیح میدهم فکر نکنم.
مشتریهایت
بیشتر چه کسانی هستند؟
مختلف هستند. بیشتر سنشان بالاست. پیرزن هم بینشان هست.
عجیبترینشان
کدام است؟
چند نفر از آنها هنرپیشه هستند.
واقعا؟
یکی از آنها حتی الان در یک سریال هم بازی میکند.
عجیب
است! نگران نیستند که تو زمانی آنها را لو بدهی؟
ما با هم دوست هستیم. به این چیزها فکر نمیکنیم.
همه
پولهایی که در میآوری را خرج میکنی یا حساب پسانداز هم داری؟
در هیچ بانکی حساب ندارم.
چرا؟
برای امنیت خودم. نمیخواهم اگر فردا اتفاقی افتاد، بپرسند این همه پول را از کجا آوردهای.
فکر
این نیستی که شغلت را عوض کنی؟
نه! درآمدم خوب است. به زودی رونیز میخرم، میتوانم برای خودم زندگی کنم، بدون این که منت کسی را بکشم.
الان
چه ماشینی داری؟
یک 206 قرمز ماتیکی دارم.
ازدواج
نمیکنی؟
کی به من شوهر میده؟
یعنی
زن میخواهی؟
نه! اما ازدواج توی این شرایط اجتماعی، زیاد عاقلانه نیست.
یعنی
چی؟
یعنی الان خانوادهها با هم وصلت میکنند تا آدمها. خانوادهها باید همدیگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانوادهها مهم هستند، اما نه تا این حد!
تا به حال کسی درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟
بله، ولی بهش فکر نکردم. چون نمیخواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه میزند.
تا
کی میخواهی ادامه بدهی؟
تا هروقت که دستگیر شوم.
چرا
دستگیر شوی؟
خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.
چه
کسی این را به تو گفته؟
هه میدانند. یکی از دوستانم را به همین جرم گرفتند و اعدام شد.
چه
زمانی این اتفاق رخ داد؟
3 سال قبل.
اقدامی
نکردید؟
چه اقدامی باید میکردیم؟ قانون میگفت که باید اعدام شود.
کجای
قانون چنین چیزی را نوشته؟
یا از مرحله پرت هستی، یا داری من را دست میاندازی...
چرا
یک دوجنسه را باید اعدام کنند؟
او دوجنسه نبود.
پس
چرا اعدام شد؟
چون حمل 12 کیلوگرم شیشه، جرم سبکی نیست.
به
خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟
آره! چیزی که دیر یا زود سرا من هم میآید.
مواد
مصرف میکنی؟
خودم نه! اما خب وقتی برای مشتریها میبرم، گاهی مقدار زیادی همراهم است.
یعنی
مواد هم به مشتریها میرسانی؟
خب کارم همین است.
ولی
به من گفتند دوجنسه هستی. پس توی کار مواد هم هستی؟
کار اصلی من مواد است.
یعنی
دوجنسه نیستی؟
چرا! هستم.
پس
با مواد چهکار داری؟
خب من فقط دو جور جنس میفروشم. تریاک و شیشه. برای همین به من میگویند «دو جنسه». برای این که تخصصی فقط روی همین دو قلم جنس کار میکنم. مثل بقیه نیستم که هر کوفت و زهرماری را بفروشم. مثلا ماده مخدری که در سالهای اخیر به بازار مصرف ایران راه پیدا کرده، بر خلاف کراک خارجی از مشتقات هروئین است و قاچاقچیان این اسم را برایش گذاشتهاند. چیز مزخرفی است و من نمیفروشم... چرا رفتی؟ اوهوی...! حداقل بگو مصاحبهام کجا چاپ میشه... آهای یارو.... عوضی نفهم! وقتم را الکی گرفت
http://www.dj0o0.blogfa.com/منبع
علی در عرش بالا بی نظیر است
علی بر عالم و آدم امیر است به عشق نام مولایم نوشتم چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟
عیدتون مبارک دوستان
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
در یکی از شهرهای ژاپن، مردی دیوار خانهاش را برای نو سازی خراب میکرد که مارمولکی دید.
میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد.
وقتی
موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش
هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی
افتاده است؟ چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده؛ آن
هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت؟ چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور
است!
شهروند ژاپنی متحیر این
صحنه، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست. این جانور در 10 سال
گذشته چه کار میکرده؟ چگونه و چی میخورده؟
محو
نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد. این
مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.